Because of the Spruce Goose, Trans World Airlines and his military contracts, Hughes found himself at the center of a
Senate investigation
Perfectionism is a trait that can lead people to accomplish great feats. But it can also prove to be a major stumbling block.
The Hercules project ended up being costly and slow, thanks to Hughes’s perfectionism; he wanted to oversee every single aspect of its construction. Moreover, the duramold process was a lengthy one: a 200-ton plane with a wingspan of over 100 yards took years to build.
Hughes wasn’t able to finish the Hercules project before the end of the war. At a cost of over $20 million for just one prototype, the US press dubbed it “The Spruce Goose.”
Hughes hated the nickname, but it soon became the least of his worries. As soon as the war ended, the National Defense Program, as well as its expenses related to Hughes, became the subject of a Senate hearing.
But there were ulterior motives afoot. The investigation into the National Defense Program was headed by Senator Ralph Owen Brewster, an associate of Pan American World Airways, or Pan Am.
Hughes had been buying up Trans World Airlines, or TWA, stock since 1939, and just before the investigation was launched, TWA had been granted federal approval to fly overseas – which would cut into Pan Am’s business.
Hughes realized that Brewster might be biased, so he leveraged his press connections and had several articles detailing Brewster’s Pan Am dealings published. When the hearing began on July 28, 1946, Hughes treated the highly publicized spectacle like a farcical nonevent, much to the delight of the 1,500 people who attended. During a break in the hearings, he even personally flew the Hercules for a mile just to prove he could.
The hearings came to an uneventful close in November of 1946. Nothing came of the investigation, and no charges were pressed
پای هیوز به خاطر پروژه هرکول، شرکت هواپیمایی Trans World Airlines و قراردادهای نظامیاش به دایره تفحس سنای آمریکا باز شد.
کمالگرایی صفتی است که میتواند منجر به کسب نتیجههای خوبی در افراد شود. همچنین میتواند موانع بزرگی به وجود آورد.
به خاطر کمالگراییهای هیوز پروژه هرکول بسیار پرهزینه و آرام پیش میرفت؛ او میخواست که بر تکتک جنبههای ساخت وساز نظارت کند. علاوه برآن فرایند دورامولد طولانی بود و ساخت این هواپیمای 200 تنی با طول بال بیش از 100 یارد سالها طول کشید.
هیوز نتوانست پروژه هرکول را تا قبل از پایان جنگ تمام کند. بیش از 20 میلیون دلار فقط برای ساخت نمونه اولیه خرج شد و مطبوعات ایالات متحده به پروژه لقب غاز صنوبر (Spruce Goose) دادند.
هیوز از این لقب منتفر بود اما کمی بعد این مسئله تبدیل به کوچکترین نگرانی او شد. به محض این که جنگ به اتمام رسید، برنامه دفاع ملی (the National Defense Program) و همچنین هزینههای مربوط به هیوز ، موضوع تحقیق و تفحس مجلس سنا شد.
اما در این تحقیقات، کمی انگیزههای پنهانی نیز وجود داشت. سناتور رالف اوون بروستر (Ralph Owen Brewster) که وابسته به شرکت هواپیمایی Pan Am بود طرح تحقیقات برنامه دفاع ملی را برعهده گرفتهبود.
هیوز از 1939 شروع به خرید سهام شرکت Trans World Airlines (TWA) کرده بود و دقیقاً قبل از شروع تحقیقات، TWA اجازه فدرال را برای پرواز برونمرزی از کشور دریافتکرده بود که این تصمیم به ضرر شرکت هواپیمایی Pan Am تمام میشد.
هیوز حدس زد که شاید بروستر مغرضانه این تحقیقات را انجام میدهد. او از ارتباط خود را با مطبوعات استفاده کرد و چند مقاله از زد و بند بروستر را با شرکت هواپیمایی Pan Am افشا کرد. وقتی جلسه رسیدگی در 28 جولای 1946 آغاز شد، برخلاف تبلیغات زیاد او طوری رفتار کرد که انگار اتفاقی رخ نداده است. این کار به مزاق 1500 نفری که شرکت کرده بودند خوش آمد. حتی در طول استراحت جلسه، او شخصاً هرکول را برای اثبات توانایی خود به پرواز در آورد.
در نوامبر 1946 جلسات بینتیجه به پایان رسید. تحقیقات به نتیجه نرسید و در نتیجه اتهام هیچ متهمی ثابت نشد حکمی نیز علیه آنها صادر نشد.
By the 1950s, Howard Hughes was already troubled by bad decisions and paranoia
Hughes, who had always been shy and reclusive, began to grow more paranoid after the highly publicized Senate hearings. But he still immersed himself in his work.
His next endeavor was to purchase RKO Studios, a film production company. It would turn out to be one of Hughes’s worst business decisions of all.
Still hoping to become a powerful player in Hollywood, Hughes bought RKO for nearly $9 million in May of 1948. But once again, he was determined to maintain control over every aspect of its operations, driving many executives to quit.
In 1948, RKO Studios earned $9 million less than it did in 1947. The following year, in 1949, it only released 12 of the 49 films it planned to release. From 1948 to 1952, while under Hughes’s control, the studio incurred a $22.3 million loss.
Hughes’s mental health deteriorated in the same period, as his phobias and instability grew. He had been showing serious symptoms of mental deterioration since the early 1940s when working on the H-K 1. He would repeat phrases like “A good letter should be immediately understandable” or “Think your material over in order to determine its limits” over and over again.
He was also heavily reliant on personal assistants hired by Bill Gay, his head assistant, and began asking them to wear gloves because of his fear of germs. He stopped taking care of himself; he stopped shaving and wore the same clothes for days in a row.
Hughes also started obsessing over his will. He’d written it several times since he was 19, leaving the majority of his estate to the Howard Hughes Medical Institute, to be used for research and developing cures for diseases. Throughout the late 1940s, however, he struggled to decide what to do with his fortune, and decided in 1950 not to sign the final draft of his will.
تا دهه 1950، تصمیات بد و پارانوئید هاوارد هیوز مشکلساز شده بود.
هیوز همیشه خجالتی و منزوی بود و بیماری پارانوئید او بعد از اتفاقهای سنا شدیدتر شد. با این حال او هنوز هم دست از کارکردن برنمیداشت.
اقدام بعدی او خرید استودیو فیلمسازی RKO بود. این یکی از بدترین تصمیمات کاری هیوز در زندگیاش بود.
هیوز به امید این که بتواند در هالیوود نقش مهمی ایفا کند، RKO را 9 به ارزش میلیون دلار در ماه می 1948 خرید اما پافشاری دوباره او به کنترل همه جانبه امور باعث شد بسیاری از مدیران ارشد استعفا بدهند.
در 1948، استودیو RKO، 9 میلیون دلار کمتر نسبت به سال 1947 درآمد کسب کرد. سال بعد، 1949، تنها 12 فیلم از 49 فیلمی که قرار بود منتشرشود را روانه بازار کرد. این شرکت، از 1948 تا 1952 که در دست هیوز بود 3/22 میلیون دلار ضرر کرد.
در همان دوره سلامت روان هیوز همزمان با رشد فوبیا و بیثباتیاش رو به وخامت میرفت. در دهه 1940 زمانی که روی پروژه H-K 1 کار میکرد علائم جدی از زوال روحی در او نمایان شد. او جملاتی مثل «نامه خوب نامهای است که راحت و قابلفهم باشد» و «به حرفهایت فکر کن و تصمیمت را باتوجه به محدودیتهایت بگیر» را بارها تکرار میکرد.
بیل گی (Bill Gay) دستیار ارشد هیوز، برای او تعدادی دستیاران شخصی استخدام کرده بود. او به شدت به وابسته شده بود؛ از آنها میخواست که دستکش بپوشند چون او از میکروبها میترسید. او دیگر به خودش نمیرسید؛ دیگر اصلاح نمیکرد و برای چند روز متوالی لباسهای تکراری میپوشید.
او وسواس شدیدی برای نوشتن جزئیات وصیتنامه اش داشت. او که چند بار از نوزده سالگی تا کنون آن را نوشته بود. آرزو داشت بخش اعظمی از ثروتش به ساخت مؤسسهای پزشکی به نام هاوارد هیوز بخشیده بود که در آن به تحقیق و درمان بیماریها پرداخته شود. در دهه 1940 او نمی توانست در مورد ثروت خود تصمیم بگیرد و نهایتاً در 1950 تصمیم گرفت که رونوشت آخر وصیتنامه خود را امضا نکند.
Hughes’s obsession with controlling TWA drove the company into the ground
Hughes had long been obsessed with the idea of owning a major airline. Even though he already had Hughes Aircraft Co., it wasn’t enough for him.
Hughes Aircraft Co. was busy developing groundbreaking technology, like guided missile systems, which brought in a lot of money. But Hughes still dreamed of having his own aircraft fleet. Unfortunately, his dream would drive him to make a major purchasing mistake.
In 1952, airline companies were moving away from propeller planes to jets, and Hughes wanted TWA to have the best jets available. He spent years trying to decide which jets to buy, while other companies made the transition more quickly.
In 1956, Hughes decided to buy 63 Convair 880 jets for $400 million – an amount that far exceeded his assets. Hughes Aircraft Co. started losing millions, so much so that Hughes even sent his assistants to the Convair manufacturing plant to try to stall the completion of the order so he would have more time to come up with the money.
In response, TWA and outside creditors forced Hughes to relinquish control of the airline, taking him to court over his mismanagement. The trial would last for decades and haunt Hughes for the rest of his life.
To make matters worse, Ralph Damon, the president of TWA, had died of a heart attack just before Hughes made the purchase, and Hughes struggled to find a replacement for him.
Hughes hired a string of presidents who accepted the job only to quit soon after because they couldn’t tolerate Hughes’s determination to have everything his way. This made TWA even more eager to see him go.
وسواس هیوز در مدیریت شرکت TWA، این شرکت را ورشکست کرد.
هیوز آرزو داشتن شرکت هواپیمایی بزرگی را در سرمیپروراند. با این که شرکت ایرکرفت هیوز (Hughes Aircraft Co) را داشت اما به آن راضی نمیشد.
شرکت ایرکرفت هیوز سخت مشغول توسعه فناوری پیشگامانه بود مثل فناوری سیستم های موشکی هدایت شونده، که پول زیادی را عاید شرکت میکرد اما هیوز هنوز در رویای داشتن ناوگان هواپیمایی خودش بود. متاسفانه، رویای او منجر به اشتباه بزرگ خرید شرکت TWA شد.
در 1952، شرکتهای مسافربری، سیستم هواپیماهای خود را از پروانهای به جتی تغییر دادند و هیوز میخواست بهترین جتهای ممکن را داشته باشد. سالها طول کشید تا هیوز تصمیم بگیرد چه جتی بخرد، این درحالی بود که سایر شرکتها این تغییرات را زودتر ایجاد کرده بودند.
در 1956، هیوز تصمیم به خرید 63 جت کانویر (Convair) 880 به ارزش 400 میلیار دلار گرفت؛ مبلغی که بسیار فراتر از دارایی های او بود. شرکت هیوز ایرکرفت، میلیونها دلار ضرر کرد به حدی که هیوز مجبور شد دستیاران خود را به کارخانه تولید جت کانویر بفرستد تا جلوی ساخت را بگیرند و به این ترتیب زمان بیشتری برای پول به دست آوردن داشته باشد.
در نتیجه، سهام داران TWA و دیگر طلبکاران هیوز را مجبور کردند که از مدیریت خط هوایی انصراف دهد و او را به خاطر سوءمدیریت به دادگاه کشاندند. این دادگاه سالها به طول انجامید و تا آخر عمر دست به گریبان هیوز باقی ماند.
رالف دامون (Ralph Damon)، مدیرعامل هیئت مدیره TWA بر اثر حمله قلبی فوت کرد این دست زمانی بود که هیوز میخواست خرید این شرکت را انجام دهد. یافتن جانشینی برای او هیوز را به دردسر انداخت.
هیوز چند مدیرعامل استخدام کرد که هر کدام یکی پس از دیگری به خاطر تاب نیاوردن دستورات خود سرانه هیوز استعفا میدادند. همین باعث شد که سهام داران TWA بیش از پیش مشتاق رفتن هیوز باشد.
An increasingly unstable Hughes got married and tried to reinvent himself by moving to Las Vegas
The loss of TWA took a heavy toll on Hughes, sending him spiralling into a severe nervous breakdown. The stress pushed him to seek out new forms of security, which was likely part of the reason he would remarry.
On January 12, 1957, the 50-year-old Hughes married a 30-year-old actress named Jean Peters. Hughes was certainly fond of her, but there was speculation that their hasty, secret marriage ceremony in small-town Nevada was also partly a business decision.
Associates of Hughes knew full well that he was becoming increasingly unstable after the TWA ordeal, and Hughes might have married Peters to prevent his associates from declaring him unfit to run his empire and having him institutionalized.
Just before the hasty marriage, Hughes had secluded himself in his private Hollywood screening room for weeks, subsisting only on chocolate bars, milk and water. He was now also creating “germ-free zones” around him wherever he went, for example by giving his aides nine-step instructions on how to open and prepare a can of fruit without breathing on it.
After the marriage, Hughes moved to Las Vegas and tried to reinvent himself as a real estate tycoon, buying up as much of the city as he could. He even bought the Desert Inn and Casino hotel and made it an isolated area, declaring the top floor his own “germ-free” zone.
Hughes continued to buy more and more hotels and casinos without leaving this room or even opening the curtains, eventually coming to own 28 percent of the gambling enterprises and 35 percent of the hotel rooms on the famous Las Vegas strip.
هیوز که به شدت بیثبات شده بود تلاش کرد با ازدواج مجدد و نقل مکان به لاسوگاس دوباره از نو تلاش کند.
از دست دادن TWA ضربه سختی به هیوز وارد کرد. به خاطر فشاری که به او وارد شده بود دچار فروپاشی عصبی شد. استرسی که داشت او را به سمت جستوجوی حاشیه امنی کشاند و شاید یکی از دلایلی که تصمیم به ازدواج دوباره گرفت نیز همین بود.
در دوازدهم جولای 1957، هیوز پنجاه ساله با بازیگری سیساله به نام جین پیترز (Jean Peters) ازدواج کرد. هیوز واقعاً او را دوست داشت اما حدس زده میشد که شاید ازدواج شتابزده و پنهانی آنها در شهر کوچکی در ایالت نوادا تا حدی ناشی از تصمیمات کاری بوده است.
همکاران هیوز به خوبی میدانستند که او روز به روز بعد از شرایط پیشآمده به خاطر TWA بیثباتتر میشد و شاید به همین دلیل ازدواج کرده تا به همکارانش ثابت کند به بستری شده بیمارستان روانی نیاز نیست و هنوز توان اداره امپراتوریاش را دارد.
هیوز درست قبل از ازدواج شتابزدهاش خودش را هفتهها خوش را در اتاقی محبوس کرده بود و در آنجا فقط با خوردن شکلات و شیر و آب زنده بود. او برای خودش هر جا که میرفت منطقه بدون میکروبی را درست میکرد. برای مثال او دستورالعملی نه مرحلهای داشت که طبق کارمندان در کنسرو میوه را بدون این که نفسشان به آن بخورد، کنسرو را برای او باز و اماده میکردند.
بعد از ازدواج، هیوز به لاس وگاس رفت و سعیکرد قدرت سرمایهداریاش را با خریدن هرچه بیشتر از قسمتهای مختلف شهر دوباره زنده کند. او حتی مسافرخانه صحرا و هتل کازینو را خرید اتاقش در این هتلها را به مکانهایی ایزوله در بالاترین سطح منطقه بدون جرم تبدیل کرد.
هیوز به خریدن هتلها و کازینوهای بیشتر بدون این که از اتاقش بیرون بیاید یا پرده اتاقش را کنار بزند ادامه میداد. او به این ترتیب 28 درصد شرکتهای قمار و 35 درصد هتلهای معروف حاشیه لاس وگاس را خرید.
Hughes continued to make bad decisions in the 1960s.
While Hughes continued to isolate himself in Las Vegas, his staff of five men controlled all of his incoming and outgoing information. The more Hughes cut himself off from the world, the more power they had.
Hughes still made some decisions for himself, but they were often poor ones, like his decision to start producing helicopters.
The US military had come to desperately need helicopters as it became increasingly involved in the Vietnam War. Despite his checkered past, Hughes managed to get another government contract by vastly underbidding the competition, and set out to manufacture 88 new helicopters in May of 1965.
His bid was illogically low: $19,860 per helicopter, which meant he would actually lose $10,000 for each one sold.
Needless to say, the helicopter venture turned out to be a disaster. The first unit wasn’t built until August of 1966, and by January of 1967, only 12 helicopters had been produced.
Thanks to the helicopter contract, Hughes lost $23.3 million in 1967 and an additional $40 million in 1968. By the time the deal came to a close, he had lost $90 million overall.
The situation deteriorated even further when a financial crisis hit. In 1967 and 1968, the US dollar suffered while the prices of gold and silver skyrocketed.
Hughes then sought to buy every piece of mining land he could find in Nevada, a decision that was heartily encouraged by his Nevada associates, a strange cast of characters that included a former CIA agent and a con artist.
Hughes and his associates got permission to travel across the state, visiting old abandoned mining claims and eventually spending tens of millions of Hughes’s funds on over 2,000 of these mining claims – all of which turned out to be useless.
هیوز به گرفتن تصمیمهای بد در دهه 1960 ادامه داد.
وقتی هیوز در انزوای خود در لاس وگاس بود، فقط پنج نفر از کارمندهایش تمام اطلاعات او را کنترل میکردند. هیوز هر چه قدر از این دنیا فاصله میگرفت این پنج مرد قدرت بیشتری پیدا میکردند.
هیوز هنوز هم نقشههایی که عموماً تصمیمات ضعیفی بودند مثل تصمیم تولید هلیکوپتر را در سر داشت.
ارتش آمریکا در جنگ ویتنام به شدت به هلیکوپتر نیاز داشت. هیوز علارقم گذشته ناموفقاش، توانست نظر دولت را برای بستن قرار داد با گرفتن مبلغ کمتر جذب کند و 88 هلیکوپتر جدید تا ماه می سال 1965 بسازد.
پیشنهاد او به صورت کاملا غیرمنطقی، زیر قیمت بود: 19760 دلار برای هر هلیکوپتر، که این یعنی او مبلغ 10000 دلار در فروش هر هلیکوپتر ضرر میکرد.
نیازی به گفتن نیست، که سرمایهگذاری روی هلیکوپتر به فاجعه تبدیل شد. اولین دستگاه آگوست 1966 ساخته شد و تا ژانویه سال بعد تنها تعداد دوازده هلیکوپتر تحویل داده بود.
هیوز به لطف این قرارداد 3/23 میلیون در 1967، به علاوه 40 میلیون در 1968 از دست داد و در آخر وقتی قرارداد به پایان خود نزدیک میشد، 90 میلیون ضرر کرد.
شرایط با وقوع بحران مالی بدتر هم شد. در 1967 و 1968 ارزش دلار آمریکا پایین آمد درحالی که قمیت طلا و نقره به شدت بالا رفته بود.
هیوز تکهای از زمین دارای معدن را در نوادا خرید. همکاراناش طبق نقشهای در نوادا او را تشویق به خرید این زمین کردند؛ نقشهای قوی که بازگیران آن مامور سابق CIA و متغلبی بود.
هیوز و همکارانش اجازه داشتند که در ایالت سفر کنند و از زمینهای معدنی رها شده دیدن کنند. دها میلیون از ثروت هیوز برای خریدن 2000 مورد از زمینهای این معادن هدر رفت.
By 1970, Howard Hughes was losing control of his marriage, his health and his empire.
While Hughes was losing his fortune, his associates were getting rich. By 1970, a con artist employed by Hughes as a mining “expert” even pocketed $20 million by overcharging Hughes on purchases he’d been authorized to make. He then fled the country with his money.
Hughes’s empire was spinning out of control. To make matters worse, his health was in decline and his drug problem was becoming increasingly serious.
In 1970, when Hughes was 64 years old, he weighed less than 100 pounds and his kidneys were starting fail due to the massive amounts of codeine injected into his body every day. In addition to being anemic, his teeth were also rotting away and his mind deteriorating. He began storing jars of urine in his closet and stopped cutting his fingernails and toenails.
Hughes rarely got out of bed during this period. He stayed in his room, watching film after film, taking large amounts of codeine and valium and drifting in and out of consciousness. He and his wife had been living apart for a decade, and she finally filed for divorce in 1970.
Despite his poor mental state, Hughes was still aware that he was under enormous pressure and his empire was crumbling. He’d been losing millions of dollars ever since he moved to Las Vegas. The same year his wife filed for divorce, Hughes fired Robert Maheu, his head Nevada associate and a former FBI and CIA agent.
In an attempt to keep things together, Hughes swiftly set up a new board and granted them power of attorney. The board was led by Bill Gay, a longtime assistant who had kept Hughes’s California offices running.
هاوارد هیوز، در سال 1970 کنترل زندگی زناشویی، سلامتی و امپراتوری اش را از دست داد.
هر چه هیوز ثروت از کف میداد همکارانش پولدارتر میشدند. در 1970، او متقلبی که خود را متخصص معدن جا زده بود استخدام کرد. این مرد با هزینههای اضافهای که از هیوز برای خرجهایی که مجاز به انجام آن بود، میگرفت توانست 20 میلیون دلار پول به جیب بزند و از کشور فرار کند.
امپراتوری هیوز دیگر قابل کنترل نبود. بدتر این که، سلامتیاش رو به زوال بود و اعتیاد او روزبهروز جدیتر میشد.
در سال 1970، هیوز 64 سال داشت. وزنش کمتر از صد پوند بود و کبدش به خاطر تزریق بیش از حد کدئین دچار اختلال شده بود. به علاوه کم خونی، باعث خرابی دندانها و زوال روحیاش شده بود. او شیشههای ادار را در کمدش نگه میداشت و ناخن دست و پایش را کوتاه نمیکرد.
در این دوره هیوز به ندرت از بستر خود بیرون میآمد. پشتسرهم فیلم تماشا میکرد، مقدار زیادی کدئین و والیو مصرف میکرد و در حالت هشیاری و ناهشیاری به سر میبرد. او و همسرش برای ده سال جدا از هم زندگی کردند و سرانجام همسرش در 1970 طلاق گرفت.
با وجود وضعیت بد روانیاش، از فشار شدید و امپراتوری رو به زوال خود آگاه بود. از وقتی به لاس وگاس نقل مکان کرده بود میلیونها دلار از دست داده بود؛ دقیقا در همان سالی که از همسرش طلاق گرفت، هیوز رئیس شرکتاش در نوادا،رابرت ماهیو (Robert Maheu)، را که مأمور سابق سازمانهای اطلاعاتی FBI و CIA، اخراج کرد.
برای سرو سامان دادن به این اوضاع، او سریع هیئت مدیره تشکیل داد و به آنها به وکالت داد. رئیس این هیئت بیل گی (Bill Gay) از دستیاران قدیمی او بود که همچنان دفتر کالیفرنیای هیوز را سرپا نگه داشته بود.
Hughes still tried to maintain his image and reputation while living in isolation.
Hughes organized a secret escape from Las Vegas in November of 1970. His aides carried him out the back entrance of the hotel on a hospital stretcher, then placed him on an airplane bound for the Bahamas.
In his new room in Nassau, Hughes was faced with a strange, new development. In 1971, a man named Clifford Michael Irving secured a major deal with McGraw-Hill to publish a biography of Hughes, claiming to have 100 taped interview sessions with him.
It was a bold move, as few people had heard anything of Hughes in the previous 20 years and some even speculated that he’d passed away.
Despite his worsening condition, Hughes was still protective of his reputation. So he pulled together a group of reporters who had all spoken with him at one point and could recognize the sound of his voice.
Then, on January 7, 1972, Hughes addressed the press for the first time in decades. He proved his identity by answering a series of questions and called Irving out on his hoax.
Hughes also tried to dispel rumors about his character, and declared that he’d come out of isolation and would return to flying. He tried to honor that statement in 1973, when he left his room to take to the skies again.
It didn’t go well.
At first, Hughes’s condition seemed to be improving and he went on a series of assisted flights at Hatfield Airport. But he was just too frail. Just after his final flight, he stumbled in his room and broke his hip. Hughes would never leave his bed without assistance again.
هیوز زمانی که در انزوا به سر میبرد هم تلاش میکرد چهره اش و شهرتش را حفظ کند.
هیوز ترتیب فراری مخفیانه از لاسوگاس را در نوامبر 1970 داد. کسانی که به او کمک میکردند، در حالی که روی برانکادر بیمارستانی خوابیده بود از در ورودی پشت هتل بیرون بردند و او را در هواپیمایی اختصاصی به مقصد باهاما گذاشتند.
در اتاق جدیدش در ناسائو، با پیشرفتی جدید و عجیب روبهرو شد. در سال 1970، مردی به اسم کلیفورد میشل ایروینگ (Clifford Michael Irving) قرارداد بزرگی را با مک گرا هیل (McGraw-Hill) ترتیب داد. او میخواست زندگینامه هیوز را با ادعای این که بیش از 100 جلسه مصاحبه ضبط شده با او دارد، منتشرکند.
این کار، حرکتی جسورانه بود؛ در بیست سال اخیر مردم چیزی راجع به هیوز نشنیده بودند و حتی عدهای فکر میکردند که او از دنیا رفته است.
با وجود موقعیت اسف بارش، هیوز هنوز هم در پی محافظت از شهرتش بود. او تعدادی از گزارشگران را به خود جذب کرد که همه قبلاً با او حرف زده بودند و میتوانستند صدایش را بشناسند.
در 7 ژانویه 1972، هیوز بعد از دههها با مطبوعات مصاحبه کرد. او هویت خود را با پاسخ دادن به مجموعهای سؤال اثبات و حقه ایروینگ را خنثی کرد.
همچنین هیوز سعی کرد شایعاتی که درباره شخصیت او وجود دارد از بین ببرد؛ اعلام کرد که از این انزوا بیرون خواهد آمد و دوباره پرواز میکند. او سعی کرد به این حرف عمل کند و از اتاقش بیرون برود تا دوباره پرواز آسمانها را تجربه کند.
اما این کار خوب پیش نرفت.
در آغاز، موقعیت هیوز به نظر رو به ترقی میرسید؛ او به مجموعهای از پروازهای کمکی در فرودگاه هاتفیلد رفت. اما بدن او بسیار نحیف بود. درست بعد از آخرین پروازش، در اتاقش سکندری خورد و لگنش شکست. پس از آن دیگر هیوز نتوانست بدون کمک کسی از تختش بیرون بیاید.
Howard Hughes’s final years were plagued by scandals and a collapsing empire.
If Hughes still had any ambitions to break his isolation, they were extinguished after his hip replacement surgery, when he fell back on his routine of codeine, valium and film.
His empire was slipping through his fingers. In 1973, the group of people he had put in charge of the Hughes Tool Company, the business that had started it all, convinced him to sell it.
The sale was partly motivated by the ongoing lawsuit with TWA, as they were hoping to free up extra funds to pay TWA in case they lost.
After the sale, the board members decided to form a new company by the name of Summa Corporation – without Hughes’s consent.
The situation was further complicated by the 1972 Watergate scandal, after documents were stolen from Hughes’s California offices.
One of the men who broke into the Democratic National Committee offices at the Watergate Hotel was Howard Hunt, a former CIA agent employed by the law firm that represented Hughes’s interests in Washington, DC.
Shortly after the scandal, burglars broke into Hughes’s California offices, cracked safes and stole a case of documents. They left a ransom note demanding $1 million in exchange for their return, but both law enforcement and Hughes’s people failed to do anything about it.
In 1975, some of the documents started surfacing in newspapers like The Los Angeles Times and The New York Times, exposing a confidential project between Hughes and the CIA.
The documents revealed that Hughes had won a $350-million contract with the government to develop a deep sea “mining” ship, which was in truth designed to recover a sunken Soviet submarine containing nuclear missiles.
هاوارد هیوز در سالهای آخر، گرفتار رسواییها و فروپاشی امپراتوری اش بود.
اگر هنوز انگیزهای هم برای شکست انزوایش بعد از عمل لگنش داشت، بازگشت به زندگی یکنواخت اعتیاد به کدئین، والیوم و فیلم، همه انگیزه اش را از بین برد.
امپراتوری او داشت از چنگش در میآمد. در 1973، گروهی از افراد مسئول شرکت هیوز تول؛ جایی که هیوز کسبوکار را از آنجا شروع کرد، او را متقاعد کردند که این شرکت را بفروشد.
تحریک فروش شرکت، تا قسمتی به دادخواست درحال انجام شرکت هواپیمایی TWA بازمیگشت. آنها امیدوار بودند که با فروش این شرکت پول لازم برای پرداخت به TWA را به دست آورند.
بعد از فروش، هیئت مدیره تصمیم گرفت شرکت جدیدی به اسم شرکت ساما (Summa) را بدون رضایت هیوز بنیان گذارد.
اوضاع با رسوایی واترگیت (Watergate) بعد از دزدیده شدن مدارک در دفتر کالیفرنیا در سال 1972 پیچیدهتر شد.
یکی از اعضای دفتر کمیته ملی دموکراسی و از مأموران سابق سیا به نام هاوارد هانت (Howard Hunt) در هتل واترگیت مستقر بود. او توسط شرکت حقوقی برای نمایندگی ثروت هیوز در واشنگتون دی سی استخدام شده بود.
کمی بعد از رسوایی، سارق به دفتر هیوز در کالیفرنیا، دستبرد زد. او گاوصندوق را منفجر کرده بود و پرونده اسناد را به سرقت برده بود. سارق یک میلیون باج در ازای بازگرداندن مدارک درخواست کرد. هم قانون و هم افراد هیوز، هیچ کاری در این راستا نتوانستند انجام دهند.
در 1975، تعدادی از مدارک در روزنامههایی مثل لسآنجلس تایمز و نیویورک تایمز منتشر شدند که به افشای پروژهای محرمانه میان هیوز و سازمان سیا میپرداخت.
این اسناد نشان داد كه هیوز به اصطلاح برای ساخت كشتی مین گذاری در عمق دریا به مبلغ 350 میلیون دلار، با دولت قرار داد بسته است كه در اصل این کار نقشهای برای بازیابی زیردریایی غرق شده حامل موشكهای هستهای شوروی بود.
The demise of Howard Hughes spurred bizarre investigations into his death and his will.
Howard Hughes finally slipped into a coma on April 5, 1976, while he was being flown from Mexico to a hospital in his hometown of Houston. But he would never actually arrive back on his home soil: he died on board the flight.
Investigations into his death and what would become of his empire were quickly launched. Autopsy reports suggested he died of kidney failure. He was later buried in his family plot, next to his father and mother.
A lawyer named George W. Dean, Jr. would later find 30 years’ worth of records kept by Hughes’s aides, detailing his battles with drug abuse and including evidence that he sometimes took between 30 to 45 grains of codeine – that is, up to 3,000 mg – a day.
Meanwhile, the Summa Corporation appointed Will Lummis, a lawyer related to the Hughes family, as administrator of the estate. Lummis was shocked to discover how badly the business had been managed; the corporation had lost $79.6 million in the previous four years.
Lummis took charge as CEO of the business and started trying to repair the immense financial damage. Despite a lengthy investigation, Hughes’s will was never found.
On April 27, 1976, a mysterious handwritten will that appeared to be from Hughes was found. It divided his estate up between various people, organizations and, strangely, a man named Melvin Dummar.
Dummar claimed to have been driving through Nevada one day in 1967 when he came across a man who appeared to have been beaten and needed help. Dummar then gave him and ride to Las Vegas, where the man revealed that he was Howard Hughes.
On March 16, 1978, a federal grand jury determined that the will was just another hoax. Even in death, Howard Hughes was still shrouded in mystery and intrigue.
درگذشت هاوارد هیوز منجر به انجام تحقیقات عجیب و غریبی پیرامون مرگ و وصیت او شد.
هاوارد هیوز سرانجام در 5 آپریل 1976 وقتی در پروازی از مکزیک به مقصد بیمارستانی در زادگاهش هوستون بود، به کما رفت. او هیچگاه به خاک زادگاهش بازنگشت زیرا در همان هواپیما موقع پرواز درگذشت.
تحقیقات درمورد مرگ و آنچه از امپراتوری او باقی مانده بود به سرعت آغاز شد. گزارشهای کالبد شکافی نشان میداد که او بر اثر نارسایی کلیه جان باخته. هیوز در قطعه خانوداگیاش، کنار مادر و پدر خود به خاک سپرده شد.
وکیلی به نام جورج دین، مدارکی ارزشمند از 30 سال زندگی هیوز پیدا کرد که همه آنها توسط دستیارانش نگه داری میشدند. این مدارک شامل جزئیاتی مثل مبارزه او با استفاده بیش از حد موادمخدر بود. شواهد و مدارک حاکی از آن است که او بین 30 تا 45 حبه کدئین مصرف میکرده و گاهی میزان آن به بیش از سه هزار میلیگرم در روز میرسیده است.
در همین حال شرکت ساما وکیلی به اسم ویل لومیس را برای مدیریت املاک خانواده هیوز منصوب کرد. آقای لومیس از شیوه بد اداره این کسب و کار در تعجب بود؛ در واقع این شرکت در 4 سال گذشته بیش از 4/79 میلیون دلار ضرر کرده بود.
لومیس به عنوان مدیرعامل شرکت دست به کار شد و تلاش کرد خسارتهای عظیم مالی را بر طرف کند.
با وجود همه جستوجوها وصیت هیوز هیچگاه پیدا نشد
. دست خطی مرموز که حدس زده میشد نوشته هیوز باشد، در 28 آپریل 1976 پیدا شد. او در این وصیت اموالش را بین افراد و شرکتهای مختلف و شخصی ناشناس به نام ملوین دومار تقسیم کرده بود.
دومار مدعی بود که روزی از سال 1967 در نوادا درحال رانندگی بوده. او مردی زخمی که کمک میخواسته را کنار جاده میبیند. او را سوار میکند و به لوسآنجلس میبرد؛ که بعداً معلوم شد این مرد هاوارد هیوز بوده است.
در 16 مارس سال 1978، عضو عالیرتبه از هیئت فدرال به دروغ بودن این وصیت نامه حکم داد و حتی مرگ هاوارد هیوز هم در هاله ای از ابهام و توطئهچینی باقی ماند.
Final summary
Howard Hughes lived a fascinating life. When both of his parents died unexpectedly and left him with millions of dollars, he was free to pursue his passions in filmmaking, aviation and business. But despite smashing world aviation records and developing groundbreaking new aircraft, his physical and mental health deteriorated, and he eventually fell into a life of paranoia, isolation and drug addiction.
خلاصه
هاوارد هیوز زندگی شگفتانگیزی داشت. وقتی والدیناش ناگهان فوت کردند و او را با میلیونها دلار تنها گذاشتند، هاوارد این آزادی را پیدا کرد که دنبال علایقش به فیلمسازی، هوانوردی و کسبوکار برود. زدن رکوردهای جهانی پرواز و موفقیتهای پیشگامانه در ساخت هواپیماهای جدید؛ از موفقیتهای او بود اما با این وجود رو به زوال رفتن سلامت روح و جسماش، در آخر او را به سمت زندگی همراه با بیماری پارانویید، انزوا و اعتیاد سوق داد.